سرنوشت سوخته۴۰

جونگکوک:جیا؟ چه اتفاقی براش افتاده
اجوما: پرستارش میگه خونه نیست
جونگکوک: یعنی چی نیست اون زن اونجا چه غلطی میکنه پس
اجوما: جونگکوک تروخدا بچم رو برگردو
جونگکوک: روی زنوام خم شدم تو صورتمو به صورت اجوما نزدیک کنم تنها کاری که میتونستم توی این لحظه بکنم این بود که اجوما رو اروم کنم بنابر این بهش نزدیک شد و اروم گفتم
جونگکوک: اجوما اروم باش بر میگردونم


بعد از سالها اجوما از من یه چیزی خواست اون چیزی که برام شاید غیر ممکن بود حتی تصورش
الان خواهر من که سالیان سال هست که حتی ندیدمش غیب شده
تنها تصوری که ازش داشتم چشم های بادمی مشکی رنگش که هم رنگ شب های تاریک من قبل از ورود ات بود
درست زندگی من قبل اومدن اون فرشته خیلی سیاه بود
ولی اون موهای پریشون جیا رو یادمه وقتی بچه بود همیشه پدرم موهای اونو میبافت و هیچ کس حتی یورا که مادرش بود اجازه دست زدن به اون ابریشم های جیا رو نداشت به جز پدرم


اخخ چه قدر زود گذشت ولی زود تر ازون زمانی بود که داشت میگذشت و من حتی نمیدونم واسه خواهر کوچکم چه اتفاقی افتاده اصلا کجاست ؟ واسه چی غیب شده



ات: تنم با شنیدن جیا یخ کرد وقتی متوجه شدم جیا غیب شده لعنتی بر خودم و شانسم فرستادم
ولی من فقط سه ساعته از دیدارم با جیا گذشته چه طور میتونه فرار کرده باشه اونم توی این مدت
یعنی کسی اونو دزدیده؟

حمایت نشه میام میخورمتون
دیدگاه ها (۵)

سرنوشت سوخته ۴۱

سرنوشت سوخته ۴۲

سرنوشت سوخته۳۹

سرنوشت سوخته 4۸

#رُز_زخمی_منPart. 62هواپیما در ارتفاع اوج قرار داشت و شهر زی...

#رُز_زخمی_منPart. 63هواپیما آرام‌تر شد و صدای وز وز موتور زی...

#رُز_زخمی_منPart. 61صبح زود بود. آفتاب هنوز کامل بالا نیامده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط